من بلاگ

اومدم عنوان رو بزنم بی خوابی! بعد دیدم توی پست های قبلی داشتم همچین چیزی!
ساعت 5:19 عه دقیقا...زمانی که دارم این جمله رو می نویسم..
5:19 صبح...(کاش 5:50 میومدم تعصب همتونو بکشم!😂😂😂)

یه مشکل اساسی که من دارم(شنیدم برنامه نویس های دیگه هم دارن) این بی خوابی لعنتیه...مغزم دیگه انرژی نداره کاری کنم...یعنی کلی کار دارم در حال حاضر... ولی واقعا انرژی انجام دادنش رو ندارم...
از اونورم خوابم نمیبره!
منم و یه دنیا کلافگی که عین دیوونه ها باید در و دیوار اتاقم رو نگاه کنم یا بشینم سریال ببینم یا هر کار دیگه ای که خوابم ببره
بعد لعنتی ول کن نیست!فکر رو میگم...به 2000 تا چیز فکر می کنی از موضوعات مهم تا آخر زندگیت گرفته که چیکار کنی براشون تا کوچیک ترین چیز های روزمره که سوپر مارکت سر کوچمون چرا همیشه یه لباس بند دار میپوشه؟چه زمستون، چه تابستون یه چیزی باید همیشه از گردنش آویزون باشه😂
حتی وقتی پیراهن میپوشه!
این فکر کردن بیش از حد حس میکنم داره قشنگ نابودم می کنه!
روزی یه وعده غذا به طور میانگین!روزی 3 تا 5 ساعت خواب مفید...اگه وقت اضافی داشته باشم هم خوابم مفید نیست چون انقدر گوشیم زنگ میخوره و باهام کار دارن که نمیتونم بخوابم درست!
بعد جالبیش اینه خاموشم نمیتونم بکنم گوشیو!
تعهد!!موضوع مهمیه توی زندگیم..برنامه هایی که می نویسیم نیاز به پشتیبانی دارن...برنامه هایی که داریم می نویسیم نیاز به هماهنگی دارن و جلساتی که برای پروژه های بعدی باید بذاریم هم مد نظر داشته باشید!
دوست دارم برم یه جای آروم...شاید یه مسافرت!
امروز نمی خواستم پست بذارم، ذهنم خیلی خستست؛ ولی گفتم بذارم دیگه!...
یکم از شرایط روحی و جسمیم حرف بزنم!
ولی هنوز که هنوزه توی این وضعیت هم دوست دارم بشینم شب تا صبح روی پروژه کار کنم...واقعا انرژی نمیذاره...وگر نه همونجوری که گفتم کلی کار دارم😁
یه چند دقیقه بین خط بالایی و این خط فاصله انداختم...
فاصله زمانی...حدود 3 4 دقیقه!
فکر کردم الان چی واقعا خوشحالم میکنه؟
نه جدی... تا حالا از خودتون پرسیدین چه چیزی عمیقا خوشحالتون میکنه؟
داشتن یه دوست خوب؟منظورم یه رفیق واقعا صمیمیه!
داشتن یه رابطه عالی؟
پول؟!
زندگی خارج از کشور؟
هیجان؟!
چی ؟!
ماها از زندگیمون چی میخوایم؟
من برنامه زندگی مادیم رو تا 60 سالگی دارم...تا 40 سالگی که ریز به ریز دارم! و دونه دونه دارم انجامشون میدم!! و خداروشکر خیلی هم عقب نیستم ازش!
ولی درباره وضعیت روانم هیچ چشم اندازی ندارم!
نمیدونم میتونم یه ازدواج موفق داشته باشم یا نه...تحمل کردن دیوونه ای مثل من کار هر کسی نیست!😂
نمیدونم میتونم بچه های احتمالی رو درست تربیت کنم؟بعد به عنوان یه پدر...اگه بخوای چیز درست رو به بچت یاد بدی چی یاد میدی؟!
نمیدونم واقعا احساساتی که میتونم تجربه کنم عشق توشون هست یا توهم عشقه؟یا حتی دوست داشتن به همین صورت...یعنی واقعیه احساساتی که دارم و خواهم داشت یا همش ساخته ذهن خودمه؟
توی یه سری شرایط خیلی خیلی خوب میتونم خودآگاه و ناخودآگاهم رو گول بزنم...نکنه همه این چیزایی که دارم تجربه میکنم تحت تاثیر کنترلیه که خودم برای خودم به وجود آوردم و متوجهش نیستم؟
خلاصه که خیلی مسئله هست که میشه دربارش فکر کرد و بعضی اوقات به نتایج جالبی میرسی
مثلا!
میدونی 2 3 روز دیگه یه قرار کاری داری و قراره درباره نحوه انجام یه پروژه توضیحاتی بدی که منجر به امضا کردن قرارداد بشه!
چه حالاتی ممکنه پیش بیاد؟(ترکیب برنامه نویسی با روانشناسی! خیلی چیز قشنگیه!)
اگه فلان حرف رو بزنی و فلان جور برخورد کنی واکنششون چیه؟ اگه بجای فلان کار بهمان کارو کنی چی؟ یه فلوچارت خواه ناخواه توی ذهنت ترسیم میشه!
نتیجه هر حالتی رو تا حدود زیادی پیشبینی می کنی!
حتی درباره مسائل شخصی هم خیلی این جوابه! میتونی خیانت کردن طرفت توی رابطه رو تشخیص بدی!یا دروغ هایی که گفته میشه!احساسی که جربان داره یا نداره و خیلی چیزای دیگه..
ولی درد من اینه خودم رو نمیتونم پیش بینی کنم؛ البته گفتم از نظر مادی چرا!..ولی از نظر روانی واقعا نمیتونم...ممکنه یه روز آدم بکشم یا ممکنه خودم رو برای نجات یه آدم دیگه به کشتن بدم...هر چیزی امکان پذیره!
چند نفر بهم گفتن برای این قضایا برو پیش روانپزشک!... شاید راست بگن ولی قرص خوردن گول زدن خودته!
روانشناس شاید بتونه به من کمک کنه که اونم واقعا وقت نمیکنم برم!
و از اون مهم تر روانشناسی که بتونه بشینه جلوی من و به بازی نگیرمش!...کم پیدا میشه...توی کل دوره نوجوونی یه روانشناس پیدا شد که نمیتونستم گولش بزنم، بهم بریزم روانش رو یا عصبانیش کنم...خیلی هم کمک کرد واقعا!

نمیدونم...از کجا شروع شد و به کجا ختم شد!😂😂
عاشق نوشتنم، ولی نه با خودکار، عاشق تایپ کردنم و اینکه افکار ذهن مریضم رو بریزم روی صفحه مانیتور!🤣
برای امشب کافیه دیگه! سمی شدین!!😂😂

پ.ن: ساعت 5:50 شد! الان دیگه میتونم تعصبتونو بکشم!😂😂